قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح ملك العادل ابوالفتح ملكشاه





  • آمد به سلامت بر من ترك من از راه
    چون سرو سهى قامت و شايسته تر از سرو
    سروست اگر گوى زند سرو به ميدان
    تا وقت سحرگه من و او در شب دوشين
    در صحبت او به كه بوى در شب و شبگير
    من باده همى خوردم و او چنگ همى زد
    تا روز همى گفت كه چون بود به يك روز
    قيصرش همى باج فرستد به خزينه
    ابناء زمين را بجز او نيست خداوند
    از طاعت او هست همه مرتبت و قدر
    راجع نشود مهر درخشان شده بر چرخ
    آن كس كه همى كرد به گيتى طلب ملك
    آگاه شد از پايگه خويش وليكن
    برده ز سرش افسر و برهم زده لشكر
    با پنج پسر بسته مر او را و سپاهش
    پيش همه شان محنت و نزد همه شان عم
    چون كرد طمع در ملكى ملكت و تختش
    بيگانه نكوخواه به از خويش بدانديش
    اى چون پدر و جد، تو سپهدار و جهانگير چندان كه عدو بود ببستى به يكى روز
    چندان كه عدو بود ببستى به يكى روز



  • پرداخته از جنگ و برآسوده ز بدخواه
    چون ماه دو هفته رخ و بايسته تر از ماه
    ماهست اگر چنگ زند ماه به خرگاه
    بي مشغله و بي غلبه يك دل و يكتاه
    با صورت او به كه خورى مى گه و بيگاه
    من شعر همى خواندم او ساخت همى راه
    فتح ملك عادل ابوالفتح ملكشاه
    فغفور همى حمل فرستدش به درگاه
    شاهان جهان را بجز او نيست شهشناه
    وز طلعت او هست همه منفعت و گاه
    نقصان نكند نقره ى صافى شده در گاه
    وامد به مصاف اندر چون شير دژ آگاه
    در بند شهنشاه بد آنگه كه شد آگاه
    بركنده سراپرده و غارت شده بنگاه
    چون كوه به جنگ آمده و پس شده چون كاه
    جفت همه شان حسرت و گفت همه شان آه
    همديد ز بند آهن وهم ديد ز تن چاه
    زين روى سخن كرد همى بايد كوتاه
    وى چون پدر و جد، تو ولي دار و عدو كاه چندان كه جهانيست گشادى به يكى ماه
    چندان كه جهانيست گشادى به يكى ماه


/ 463