قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 17
نمايش فراداده
در مدح علاء الدين ابوعلى الحسن الشريف
-
سپهر رفعت و كوه وقار و بحر سخا
خلاصه ى همه اولاد خاندان نظام
نظام داد مقامات ملك را به سخن
خدايگان وزيران كه در مراتب قدر
شكسته طاعت او قامت صبى و مسن
سخن ز سر قدر بركشد به جذب ضمير
ز باد صولت او خاك خواهد استعفا
نهد رضا و خلافش اساس كون و فساد
اگر نه واسطه ى عقد عالم او بودى
زه اى ركاب بات ترا درنگ زمين
به درگه تو فلك را گذر به پاى ادب
به زير سايه ى عدل تو فتنها پنهان
نواهى تو ببندد همى گذار قدر
تو اصل دادن و دادى چو حرف اصل كلام
ز رشك طبع تو دارد مزاج دريا تب
صدف كه دم نزند دانى از چه خاصيت است
ز نور راى تو روشن شده است راى سپهر
تو آن كسى كه ز باران فتح باب كفت
تويى كه گر سخطت ابر ژاله بار شود به صد قران بنزايد يكى نتيجه چو تو
به صد قران بنزايد يكى نتيجه چو تو
-
علاء دين كه سپهريست از سنا و علا
خلاصه ى به حقيقت خلاصه ى به سزا
چنانكه كار مقيمان خاك را به سخا
برش سپهر بود چون بر سپهر سها
ببسته قدرت او گردن صباح و مسا
درو نه رنگ صواب آمده نه بوى خطا
ز تف هيبت او آب گيرد استسقا
دهد عتاب و نوازش نشان خوف و رجا
چه بود فايده در عقد آدم و حوا
زه اى عنان سخاى ترا شتاب صبا
به جانب تو قضا را نظر به عين رضا
به پيش ديده ى وهم تو رازها پيدا
اوامر تو بتابد همى عنان قضا
تو اصل دانش و دينى چو صوت اصل صدا
گمان مبر كه ز موج است لرزه بر دريا
ز شرم نطق تو وز رشك للى لالا
وگرنه كى رودى آفتاب جز به عصا
مزاج سنگ شود مستعد نشو و نما
اجل برون نتواند شدن ز موج فنا ز امتزاج چهار امهات و هفت آبا
ز امتزاج چهار امهات و هفت آبا