قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 270
نمايش فراداده
در مدح ناصرالدين طاهر و وصف ربيع
-
خصمت ار دولتكى يافت مزور وانرا
آخرالامر درآمد به سر اسب اجلش
گاه با ضربت رمحى ز سماك رامح
رويش از غصه ى ايام بر دشمن و دوست
گوش كاره شود از قصه ى او لاتسمع
بخت بيدار تو بود آنكه برانگيخت چنين
لله الحمد كه تا حشر نمي بايد بست
شد ز فر تو همه مغز چو تجويف دماغ
تا محل همه چيز از شرف او خيزد
درگهت مقصد اركان و برو باز حجاب
پاى اقبال جهان سوى بدانديش تو لنگ روزه پذرفته و روزت همه فرخنده چو عيد
روزه پذرفته و روزت همه فرخنده چو عيد
-
روزكى چند نگهداشت بتزوير و حيل
تا درافتاد به يك حاده چون خر به وحل
گاه با نكبت عزلى ز سماك اعزل
داشتى چون گل دورو ار خوف و خجل
هوش واله شود از غصه ى او لاتسال
دولت خفته ى او را ز چنان خواب كسل
در قطار تعبش نيز نه ناقه نه جمل
گرچه دى بود همه پوست چو تركيب بصل
جاودان بر همه چيزيت شرف باد و محل
مجلست ملجا اعيان و درو مدح و غزل
دست آسيب جهان سوى نكوخواه تو شل وز قضا بستده با دخل ابد وجه ازل
وز قضا بستده با دخل ابد وجه ازل