قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 275
نمايش فراداده

در صفت افلاك و بروج و مدح ناصرالدين طاهربن المظفر

  • گفتيى كلك خواجه در ديوان خواجه ى خواجگان هفت اقليم بوالمظفر كه رايت ظفرش آنكه با حكم او قضا و قدر وانكه از بهر او شهور و سنين خواهد از راى روشنش هر روز گيرد از كلك و دفترش هردم زيبدش مهر چرخ مهر نگين صلح كرد از توسط عدلش بخل را مائده ى سخاوت او زهره در سايه ى عنايت او اى به وقت كفايت و دانش وى به گاه صلابت و كوشش شاكر نعمتت وضيع و شريف عدل تو آيتى است از رحمت پيش دستت به جاى قطر مطر به شرف برگذشتى از افلاك گر بگويى كفايت تو كشد ور بخواهى سياست تو كند در حساب تو مضمرست اجل در حساب تو مضمرست اجل
  • ملك را مي دهد قرار و نظام ناصر دين حق رضى انام آيتى شد به نصرت اسلام خط باطل كشيده بر احكام داغ طاعت نهند بر ايام جرم خورشيد روشنايى وام قلم و دفتر عطارد نام شايدش طرف چرخ طرف ستام باز با كبك و گرگ با اغنام معده ى آز پر كند ز طعام تيغ مريخ بركشد ز نيام پخته ى چرخ پيش علم تو خام توسن دهر زير ران تو رام زاير درگهت خواص و عوام جود تو عالمست از انعام از خجالت عرق چكد ز غمام به هنر درگذشتى از افهام بر سر توسن زمانه لگام ديده ى باشه آشيان حمام گوييا هست او چو جرم حسام گوييا هست او چو جرم حسام