قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 315
نمايش فراداده
مدح مجدالدين ابوالحسن عمراني
-
آفرين باد بر چو تو مخدوم
اى بصورت فرود دور فلك
دخل مدح تو از خواص و عوام
خلق ناديده در جبلت تو
راست استاد كار آن ديوان
همتت پشت دست زدكان را
گر نبودى ز عشق نقش نگينت
تا قدم در وجود ننهادى
اى عجب لا اله الا الله
پاك برداشتى به قوت جود
دست فرسود جود تو شده گير
پيش دست و دلت چهل سالست
تو شناسى دقيقهاى سخا
بخششت گاه نيستى پيشى است
اى سپهرت ز بندگان مطيع
گر حسودت بسى است باكى نيست
خصم را در ازاء قدرت تو
ليك چونان كه دفع بوى پياز
آمدم با حدي خويش و مباد به خدايى كه قايمست به ذات
به خدايى كه قايمست به ذات
-
اى نكوسيرت خجسته رسوم
وى بمعنى وراى سير نجوم
خرج جود تو بر خصوص و عموم
هيچ سيرت كه آن بود مذموم
كه دهند آفتاب را مرسوم
زر شد از مهر خاتمت مختوم
ز انگبين كى كناره كردى موم
معنى مكرمت نشد مفهوم
اين چه خاصيت است و اين چه قدوم
از جهان رسم روزى مقسوم
حشو گردون دون و عالم لوم
كابر و دريا معاتب اند و ملوم
ذوق داند لطيفهاى طعوم
صفر پيشى دهد بلى به رقوم
وى جهانت ز خادمان خدوم
حمله ى باز بين و حيله ى بوم
شك مكن حرفها بود موهوم
در موازات قهر باد سموم
كز هزارت يكى شود معلوم نه چو ما بلكه قايمى قيوم
نه چو ما بلكه قايمى قيوم