قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 404
نمايش فراداده

در تهنيت عيد و مدح مجدالدين ابوالحسن عمراني

  • جشن عيد اندرين همايون جاى فرخ و خرم و همايون باد مجد دين بوالحسن كه طيره كند آنكه با عدل او نمي گويد وانكه با فر او نمي فكند قدر او را سپهر پاى سپر پيش جاهش سر فلك در پيش كرمش عفوبخش و عذرپذير در هواى اصابت رايش در كميت سياست كينش رعد را ابر گفته پيش كفش موج را بحر گفته پيش دلش ذهن او خامه ايست غيب نگار اى بر اشراف دهر فرمان ده زور عزم تو آسمان قدرت با كفت حرص را فرو رفته همه عالم عيال جود تواند باس تو آتشى است حاده سوز حرمى چون در سراى تو نيست نيز تبديل روز و شب نبود نيز تبديل روز و شب نبود
  • كه بهشتى است در جهان خداى بر خداوند اين همايون جاى چرخ و خورشيد را به قدر و به راى سخن كاه طبع كاه رباى سايه بر كار خويش فر هماى حزم او را زمانه دست گزاى پيش حلمش دل زمين درواى قلمش فتنه بند و قلعه گشاى آفتاب سپهر ذره نماى پشه اى ز انتقام پيل رباى وقت اين لاف نيست هرزه ملاى روز اين عرض نيست ژاژ مخاى كلك او ناطقيست وحى سراى وى بر ابناى عصر بارخداى گل قهر تو آفتاب انداى هر زمانى به گنج ديگر پاى واى اگر جود تو نبودى واى امن تو صيقليست فتنه زداى ايمنى را درين سپنج سراى گر تو گويى زمانه را كه بپاى گر تو گويى زمانه را كه بپاى