گفتار در ترغيب مستر شدان آگاه بر مداومت تكرار لا اله الا الله
اى كشيده به كلك وهم و خيالگشته در كارگاه بوقلمونچند باشد ز نقش هاى تباهحرف خوان صحيفه ى خود باشدلت آيينه ى خداي نماستصيقلي وار صيقلى مي زنهر چه فاني، از او زدوده شودصيقل آن اگر نه اى آگاهلا نهنگي ست كاينات آشامهر كجا كرده آن نهنگ آهنگهست پرگار كارگاه قدمنقطه اى زين دواير پركارچه مركب، درين فضا، چه بسيطگر برون آيى از حجاب تويىدر زمين و زمان و كون و مكانهست از آن برتر، آفتاب ازلتو حجابي، ولى حجاب خودىگر زمانى ز خود خلاص شوي،جذب آن فيض، يابد استيلانفى و ابات، بار بربندندنفى و ابات، بار بربندند
حرف زايد به لوح دل همه سالتخته ى نقش هاى گوناگونلوح تو تيره، تخته ى تو سياه؟هر چه زائد، بشوى يا بتراشروى آيينه ى تو تيره چراست؟باشد آيينه ات شود روشنوآنچه باقي، در او نموده شودنيست جز لا اله الا اللهعرش تا فرش دركشيده به كاماز من و ما، نه بوى مانده، نه رنگگرد اعيان كشيده خط عدمنيست بيرون ز دور اين پرگارهست حكم فنا به جمله محيطمرتفع گردد از ميانه، دويىهمه او بينى آشكار و نهانكه در او افتد از حجاب، خللپرده ى نور آفتاب خودىمهبط فيض نور خاص شوىهم ز لا وارهى هم از الاخاطرت زير بار نپسندندخاطرت زير بار نپسندند