قصاید

خاقانی شروانی

نسخه متنی -صفحه : 529/ 285
نمايش فراداده

مطلع دوم

  • اى لب و زلفين تو مهره و افعى بهم در ختنى روى تو حجله ى زنگى عروس مريم آبستن است لعل تو از بوسه باش اى دو لبت نيست هست، هست مرا كرده نيست خاك توام سايه وار سايه ز من در مدزد خود چه زيانت بود گر به قبول سگى در طلبت كار من خام شد از دست هجر صورت عين شين و قاف در سر يعنى كه عشق خون چو خاقانى ريخته ى لعل توست ماهى و خون را ديت شاه دهد ز آنكه هست ابر صواعق سنان، بحر جواهر بنان ابر صواعق سنان، بحر جواهر بنان
  • افعى تو دام ديو مهره ى تو مهر جم در يمنى جزع تو حجره ى هندى صنم تا به خدائى شود عيسى تو متهم هرچه ز جان هست بيش با لبت از نيست كم نار نه ام برمجوش، مار نه ام در مرم عمر زيان كرده اى از تو شود محتشم چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم نقش الف لام ميم در دل يعنى الم قصه مخوان خون او بازده از لعل هم عاقله ى دور ماه شاه ولى النعم روح ملايك سپاه، مهر كواكب حشم روح ملايك سپاه، مهر كواكب حشم