قصاید

خاقانی شروانی

نسخه متنی -صفحه : 529/ 30
نمايش فراداده

رشيد الدين وطوط در مدح خاقانى

قصيده اى مشتمل بر سى و يك بيت سرود و براى او فرستاد كه اولش اين است «اى سپهر قدر را خورشيد و ماه وى سرير فضل را دستور و شاه» «افضل الدين بوالفضايل بحر فضل فيلسوف دين فزاى كفر گاه» خاقانى در جواب وى گفته است

  • مگر به ساحت گيتى نماند بوى وفا فسردگان را همدم چگونه برسازم درخت خرما از موم ساختن سهل است مرا ز فرقت پيوستگان چنان روزى است اگر به گوش من از مردمى دمى برسد اگر مرا نداى ارجعى رسد امروز به گوش هوش من آيد نداى اهل بهشت نداى هاتف غيبى ز چار گوشه ى عرش خروش شهپر جبريل و صور اسرافيل لطافت حركات فلك به گاه سماع صرير خامه ى مصرى ميانه ى توقيع نواى باربد و ساز بربط و مزمار صفير صلصل و لحن چكاوك و سارى نوازش لب جانان به شعر خاقانى مرا از اين همه اصوات آن خوشى نرسد چنان كه دوشم بي زحمت كبوتر و پيك درست گوئى صدر الزمان سليمان بود از آن زمان كه فرو خواندم آن كتاب كريم بهار عام شكفت و بهار خاص رسيد بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج
  • كه هيچ انس نيامد ز هيچ انس مرا فسردگان ز كجا و دم صفا ز كجا وليك از آن نتوان يافت لذت خرما كه بس نماند كه مانم ز سايه نيز جدا به مژده مردمك چشم بخشمش عمدا وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا نصيب نفس من آيد نويد ملك بقا صداى كوس الهى به پنج نوبه ى لا غريو سبحه ى رضوان و زيور حورا طراوت نغمات ملك به گاه ندا صهيل ابرش تازى ميانه ى هيجا طريق كاسه گر و راه ارغنون و سه تا نفير فاخته و نغمه ى هزار آوا گزارش دم قمرى به پرده ى عنقا كه از ديار عزيزى رسد سلام وفا رسيد نامه ى صدر الزمان به دست صبا صبا چو هدهد و محنت سراى من چو سبا همى سرايم يا ايها الملاء به ملا دو نوبهار كز آن عقل و طبع يافت نوا بهار خاص مرا شعر سيد الشعرا بهار خاص مرا شعر سيد الشعرا