اين قصيده را ارتجالا در مدح شروان شاه منوچهر و صفت شكارگاه او و بناى بند باقلانى سروده است - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين قصيده را ارتجالا در مدح شروان شاه منوچهر و صفت شكارگاه او و بناى بند باقلانى سروده است





  • خود مديحت را به گفت او كجا باشد نياز
    خاك درگاهت دهد از علت خذلان نجات
    بنده ى خاكين به خدمت نيم رو خاكين رسيد
    كيمياى جان نار آورده بر درگاه شاه
    زيد چون در خدمت احمد به ترك زن بگفت
    هم نار از جان توان كردن به صدر چون تو شاه
    جان خاقانى ز تف آفتاب و رنج راه
    اجتماع ماه بود امروز و استقبال بخت
    مريم طبعش نكاح يوسف وصف تو بست
    ليك با ام الخبائ چون طلاقش واقع است
    گر بسيط خاك را چون من سخن پيراى هست
    آسمان صدرا شنيدى لفظ پروين بار من
    اى گه توقيع آصف خامه و جمشيد قدر
    اى ربيع فضل، از تو گشت آدم را شرف در ربيع دولتت هرگز خزان را ره مباد
    در ربيع دولتت هرگز خزان را ره مباد



  • مصحف مجد از پر طاووس كى بگيرد بها
    كاتفاق است اين كه از ياقوت كم گردد وبا
    سهم خسران پس نهاد و سهم خسرو پيشوا
    با عقيق اشك و زر چهره و در نا
    نام باقى يافت اينك آيت لماقضى
    هم به ترك زن توان گفتن براى مصطفى
    مانده بود آسوده شد در سايه ى ظل خدا
    كاوفتاد اين ذره را با چون تو خورشيد التقا
    مريمى با حسن يوسف نى چو يوسف كم بها
    خسروش رجعت نفرمايد به فتوى جفا
    اصلم آتش دان و فرعم كفر و پيوندم ابا
    قائلان عهد را گو هكذا والا فلا
    وى گه نيت ارسطو علم و اسكندر بنا
    وى ربيع فصل، از تو گشت عالم را نما فارغم ز آمين كه دانم مستجاب است اين دعا
    فارغم ز آمين كه دانم مستجاب است اين دعا


/ 529