آن مه نو بين كه آفتاب برآورد از افق صلب شاه بين كه مه نو ماه نو از فلك به منزل نه ماه در طبق آفتاب چون مه نو ديد زآنكه ملك بوالمظفر آدم انى است زآنكه شه مشرق است نوح زمانه بخت كه سياره ى سعادت شاه است جوهر اسفنديار وقت به گيتى عنصر نوشين روان عهد به عالم شاه محمد جلالت است و به تاييد جان فريبرز ازين شرف طرب افزود كوه جلالت چو داد گوهر دريا بحر سعادت چو داد عنبر سارا زهره همه تن زبان نمود چو خورشيد شاه سليمان نگين به مژده نگين داد وار جم اخستان كه چرخ به رزمش در كمر عمر شاه دست بقا داد آيت تاييد باد كز پى مدحش ز آن فلكى كو بنات نعش همى زادشاه جهان ابر ذات و بحر صفات است شاه جهان ابر ذات و بحر صفات است
غنچه ى گل بيم كه نوبهار درآورد آمد و عيد جلال بر ار آورد شاه زمين را به نورهان ظفر آورد صبح دم از اختران نار زر آورد قدرت او شي مشترى نظر آورد دولت او سام اسمان خطر آورد يوسف تازه نگر كه از سفر آورد بهمن كسرى فش و قباد فر آورد هرمز دولت طراز تاجور آورد چرخ ز صلبش محمدى دگر آورد ذات منوچهر ازين خبر بطر آورد گوهر آن كوه بيشتر گهر آورد عنبر آن بحر شاديى به سر آورد مژده ى دولت به شاه دادگر آورد يعنى بلقيس مملكت پسر آورد چون صف مور از ملائكه حشر آورد كايزد از اجرام دست آن كمر آورد خاطر خاقانى آيت هنر آورد سعد سعودش سماك نيزه درآوردز آن صدف ملك ازو چنين گهر آورد ز آن صدف ملك ازو چنين گهر آورد