در ستايش فخر الدين شروان شاه منوچهر - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در ستايش فخر الدين شروان شاه منوچهر





  • ز عدل شاه كه زد پنج نوبه در آفاق
    رسيد وقت كه پيك امان ز حضرت او
    بسى نماند كه بي روح در زمين ختن
    به شكر آنكه جهان را خدايگان ملكى است
    جلال ملت، تاج ملوك فخر الدين
    شهنشهى كه به صحرا نسيم انصافش
    ز داد اوست زمان كرده با امان وصلت
    ز بس كه ريخت ازين پيش خون خفچاقان
    عجب مدار كه از روح ناميه زين پس
    زهى برات بقا را ز عالم مطلق
    اگر نه شمع فلك نور يافتى ز كفت
    سحرگهى كه يلان تيغ بركشند چو صبح
    ز بيم ناوك پروين گسل براى گريز
    بگيرد از تپش تيغ و ز امتلاى خلاف
    تو ابروار بر آهخته خنجرى چون برق
    به يگ گشاد ز شست تو تير غيداقى
    در آن زمان كه كن تيغ با كف تو وصال
    گمان برى كه ز ارواح تيره زير اير
    ظفر برد ز برت چتر جاء نصر الله ايا شهى كه ز تاير عدل تو بر چرخ
    ايا شهى كه ز تاير عدل تو بر چرخ



  • چهار طبع مخالف شدند جفت وفاق
    رساند آيت رحمت به انفس و آفاق
    سخن سراى شود چون درخت در وقواق
    كه نايب است به ملكت ز قاسم الارزاق
    سپهر مجد، منوچهر مشترى اخلاق
    ز زهر در دم افعى عيان كند ترياق
    به حكم اوست قضا بسته با رضا مياق
    به هندوى گهرى چون پرند چين براق
    بجاى سبزه ز گل بردمد سر خفچاق
    نكرده كاتب جان جز به نام تو اطلاق
    چون جان گبر شدى تيره بر مسيح واق
    به عزم رزم كنند از براى كينه سباق
    ز آسمان بستاند بناب نعش طلاق
    دل زمين خفقان و دم زمان فواق
    فرشته وار نشسته بر اشهبى چو براق
    شود چو پاسخ كهسار باز تا غيداق
    ز بس كه جان بدان را دهى ز جسم فراق
    خلايقى دگر از نوعيان كند خلاق
    اجل دهد به عدو زهر مالهم من واق به جرم مه ندهد اجتماع مهر محاق
    به جرم مه ندهد اجتماع مهر محاق


/ 529