در مدح خاقان كبير ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملكه
دل روى مراد از آن نديده است دل هر دو جهان سه باره پيمود در شيب و فراز اين دو منزل چرخ آمده كعبتين بي نقش جنسى كه من از جهان نديدم از منقطعان راه اميد روز آمد و روز شد جهان را تا پشت وفا زمانه بشكست از پشت شكسته ى وفا به خاقانى سود و مايه ى عمر آويختگى سر ترازو عالم ز همه ملوك عالم خاقان كبير، كز جلالت شروان شه آفتاب دولت جمشيد كيان كه دين جز او را گو در ملك اخستان نگر آنك گو رايت بوالمظفرى بين گويند كه مرز تور و ايران آن كيست كه در صف غلامانشبر نيزه ى او سماك رامح بر نيزه ى او سماك رامح
كز اهل دلى نشان نديده است يك اهل در اين ميان نديده است يك پيك وفا روان نديده است كس نقش وفا از آن نديده است پيش از من هم جهان نديده است يك تن رصد امان نديده است كس يك پى كاروان نديده است كس راستى از زمان نديده است بازوى فلك كمان نديده است الا ز زبان زيان نديده است الا ز سر زبان نديده است جنس ملك اخستان نديده است آن ديد كه خضر خان نديده است كورا دوم آسمان نديده است روئين تن هفت خوان نديده است كيخسرو باستان نديده است آنك اختر كاويان نديده است چون رستم پهلوان نديده است صد رستم سيستان نديده استكمتر ز زحل سنان نديده است كمتر ز زحل سنان نديده است