اين قصيده را منطق الطير گويند مطلع اول در وصف صبح و مدح كعبه و مطلع ثانى در وصف بهار و مدح پيامبر بزرگوار
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب شد گهر اندر گهر صفحه ى تيغ سحر صبح فنك پوش را ابر زره در قبا بال فرو كوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل صبح برآمد ز كوه چون مه نخشب ز چاه نيزه كشيد آفتاب حلقه ى مه در ربود شب عربي وار بود بسته نقابى بنفش بر كتف آفتاب باز رداى زر است حق تو خاقانيا كعبه تواند شناخت مرد بود كعبه جوى طفل بود كعب باز كعبه كه قطب هدى است معتكف است از سكون هست به پيرامنش طوف كنان آسمانخانه خدايش خداست لاجرمش نام هست خانه خدايش خداست لاجرمش نام هست
خيمه ى روحانيان كرد معنبر طناب شد گره اندر گره حلقه ى درع سحاب برده كلاه زرش قندز شب را ز تاب بانگ برآورد كوس، كوس سفر كوفت خواب ماه برآمد به صبح چون دم ماهى ز آب نيزه ى اين زر سرخ حلقه ى آن سيم ناب از چه سبب چون عرب نيزه كشيد آفتاب كرده چو اعرابيان بر در كعبه مب ز آخور سنگين طلب توشه ى يوم الحساب چون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب خود نبود هيچ قطب منقلب از انقلاب آرى بر گرد قطب چرخ زند آسيابشاه مربع نشين تازى رومى خطاب شاه مربع نشين تازى رومى خطاب