در شكايت از روزگار و دوستان و ستايش تهمتن پهلوان - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در شكايت از روزگار و دوستان و ستايش تهمتن پهلوان





  • روزم فرو شد از غم، هم غم خوارى ندارم
    هر مجلسى و شمعى من تابشى نبينم
    غواص بحر عشقم، بر ساحل تمنى
    اميد را بجز غم سرمايه اى نبينم
    زر زر كنند ياران، من جو جوم كه در كف
    از هر كه داد خواهم بيداد بينم آوخ
    بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبينم
    ريحان هر سفالى بي كژدمى نبينم
    خاقانى غريبم، در تنگناى شروان ياران چو كيد قاطع بر دفع كيد ايشان
    ياران چو كيد قاطع بر دفع كيد ايشان



  • رازم برآمداز دل، هم دلبرى ندارم
    هر منزلى و ماهى من اخترى ندارم
    چندين صدف گشادم، هم گوهرى ندارم
    خورشيد را بجز دل نيلوفرى ندارم
    جز جان جوى نبينم جز رخ زرى ندارم
    برجور خوش كنم دل چون داورى ندارم
    با بدترى بسازم چون بهترى ندارم
    جلاب هر طبيبى بي نشترى ندارم
    دارم هزار انده و انده برى ندارم جز پهلوان ايران ياري گرى ندارم
    جز پهلوان ايران ياري گرى ندارم


/ 529