سنت عشاق چيست؟ برگ عدم ساختن بدرقه چون عشق گشت از پس پس تاختن گرچه نواى جهان خارج پرده رود پيش سرير سران آب ده دست باش نزد فسرده دلان قاعده كردن چو ابر نتوان در خط دهر خط وفا يافتن عمر نه و لاف عيش سرد بود همچو صبح تا كى در چشم عقل خار مغيلان زدن رخش به هراى زر بردن در پيش ديو دل از امل دور كن زآنكه نه نيكو بود بر در شبهت مدار عقل كه ناخوش بود چند رصد گاه ديو بر ره دل داشتن بر سر خوان جهان چند چو بربط مقيم چند چو مار از نهاد با دو زبان زيستن زر چه بود جز صنم پس نپسندد خداى هين كه در دل شكست زلزله ى نفخ صور زين دم معجز نماى مگذر خاقانيا گرچه ز روى قضا بر تو ستم ها رود يوسف دلها توئى كايت توست از سخنچون به شماخى تو را كرده قضا شهربند چون به شماخى تو را كرده قضا شهربند
گوهر دل را ز تف مجمر غم ساختن تفرقه چون جمع گشت با كم كم ساختن چون تو در اين مجلسى با همه دم ساختن تات مسلم بود پشت به خم ساختن با دل آتش فشان چهره دژم ساختن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن از پى يك روزه ملك چتر و علم ساختن تا كى در راه نفس باغ ارم ساختن پس خر افكنده سم مركب جم ساختن مصحف و افسانه را جلد بهم ساختن بر سر زند مغان بسم رقم ساختن چند قدمگاه پيل بيت حرم ساختن سينه و دل را ز آز جمله شكم ساختن چند چو ماهى به شكل گنج درم ساختن دل كه نظر گاه اوست جاى صنم ساختن گوش خرد شرط نيست جذر اصم ساختن كز دم اين دم توان زاد عدم ساختن جز به رضا روى نيست دفع ستم ساختن پيش گرسنه دلان خوان كرم ساختننام شماخى توان مصر عجم ساختن نام شماخى توان مصر عجم ساختن