سرورانى كه مرا تاج سرند به لقا و به لقب عالم را آدمى نفس و ملايك نفس اند برتر از نقطه ى خاك اند به ذات به همم صاحب صدر فلك اند به نى عسكرى ملك طراز تا دوات همه پر نيشكر است تب برد شير و پناهد سوى نى سفره ى مائده پرداز همه است خوانشان خوانچه ى خورشيد سزد كه گهى خوردى تركان طلبند همه تركان فلك را پس از اين خورد تركانه عجب مي سازند گرچه محور سپرد قرصه ى خور هندوانند سپر ساز از سيم به سر تيغ به صد پاره كنند هندوان بينى در مطبخ من خورشى كرده به تير است و به تيغاين چنين ماحضرى ساخته شد اين چنين ماحضرى ساخته شد
از سر قدر همه تاجورند عز اسلام و ضياء بصرند پادشا سار و پيمبر سيرند نه به پرگار نه افلاك درند به قلم نائب حكم قدرند عسكر آراى ملوك بشرند همه شيران گرو نيشكرند تا به نى بو كه تب او ببرند تا همه سفره نشين سفرند كه به همت همه عيسى هنرند كه همه در رخ تركان نگرند خلق تتماجى ايشان شمرند هندويى دو كه مرا طبخ گرند قرص خوربين كه به محور سپرند ليك دارنده ى تير خزرند چون به تيرش به سر بار برند كه چو ديلم همه سيمين سپرند تا بزرگان به سر نيزه خورندكه دو عالم ببرش مختصرند كه دو عالم ببرش مختصرند