در شكايت از روزگار - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در شكايت از روزگار





  • عافيت را نشان نمي يابم
    مي پرم مرغ وار گرد جهان
    نيست شب كز رخ و سرشك بهم
    دل گم گشته را همى جويم
    خوارش افكند مى به خاك چه سود
    دولت اندر هنر بسى جستم
    گوئيا آب و آتشند اين دو
    زين گرانمايه نقد كيسه ى عمر
    بخت اگر آسمانى است چرا
    بهر نوزادگان خاطر خويش
    خوان جان ساختن چه سود كه من
    زاغ حرص و هماى همت را
    خويشتن خوار كرده ام چو مور
    چون نترسم كه در نشيمن ديو
    بس سبع خانه اس است كاندر وى
    يك جهان آدمى همى بينم
    دشمنان دست كين برآوردند
    هم به دشمن درون گريزم از آنك
    عهد ياران باستانى را همه فرعون و گرگ پيشه شدند
    همه فرعون و گرگ پيشه شدند



  • وز بلاها امان نمي يابم
    هيچ جا آشيان نمي يابم
    صد بهار و خزان نمي يابم
    سالها شد نشان نمي يابم
    راه بر آسمان نمي يابم
    هر دو در يك مكان نمي يابم
    كه به هم صلحشان نمي يابم
    حاصل الا زيان نمي يابم
    بر خودش پاسبان نمي يابم
    بخت را دايگان نمي يابم
    به سزا ميهمان نمي يابم
    ريزه و استخوان نمي يابم
    چه توان كرد نان نمي يابم
    هيچ تعويذ جان نمي يابم
    همدمى ايرمان نمي يابم
    مردمى در ميان نمي يابم
    دوستى مهربان نمي يابم
    يارى از دوستان نمي يابم
    تازه چون بوستان نمي يابم من عصا و شبان نمي يابم
    من عصا و شبان نمي يابم


/ 529