در رثاء خانواده ى خود - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در رثاء خانواده ى خود





  • دردا كه دل نماند و بر او نام درد ماند
    بر شاخ عمر برق گذشت و خزان رسيد
    بر نخل بخت و گلبن اميدم اى دريغ
    عمرم بشد به پاى شب و روز و غم گذاشت
    دل نقشى از مراد چو موم از نگين گرفت
    گردون نبرد ساخت به خون ريز با دلم خاقانيا چه ماند تو را كاندهش خوري؟
    خاقانيا چه ماند تو را كاندهش خوري؟



  • وز يار يادگار دلم ياد كرد ماند
    يك نيمه زو سياه و دگر نيمه زرد ماند
    خار بلا بماند، نه خرما نه ورد ماند
    موكب دو اسبه رفت و همه راه گرد ماند
    يك لحظه جفت بود و همه عمر فرد ماند
    در ديده خون دل ز نشان نبرد ماند كانده دلت بخورد و جگر نيم خورد ماند
    كانده دلت بخورد و جگر نيم خورد ماند


/ 529