خاقانى درجواب ابوالفضايل احمد سيمگر گويد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاقانى درجواب ابوالفضايل احمد سيمگر گويد





  • الامان اى دل كه وحشت زحمت آورد الامان
    برگذر زين سردسير ظلمت اينك روشنى
    جان يوسف زاد را كازاد كرد حضرت است
    ابلقى را كاسمان كمتر چراگاه وى است
    تا نگارستان نخوانى طارم ايام را
    جاى نزهت نيست گيتى را كه اندر باغ او
    روز و شب جان سوزى و آنگاه از ناپختگى
    تا كى اين روز و شب و چندين مغاك و تيرگى
    از نسيم انس بي بهره است سروستان دل
    اندر اين خطه كه دل خطبه به نام غم كند
    دل منه بر عشوه هاى آسمان زيرا كه هست
    زود بينى چون نبات النعش گشتى سرنگون
    با امل همراه وحدت چون شاه عزلت ران گشاد
    در ببند آمال را چون شاه عزلت ران گشاد
    بي نيازى را كه هم دل تفته بينى هم جگر
    جهد كن تا ريزه خوار خوان دل باشى از آنك
    آن زمان كز در درآيد آفتاب دل تو را
    چون تو مهر نيستى را بر گريبان بسته اى
    چهره ى خورشيد وانگه زحمت مشاطگى در دبيرستان خرسندى نوآموزى هنوز
    در دبيرستان خرسندى نوآموزى هنوز



  • بر كران شو زين مغيلانگاه غولان بر كران
    درگذر زين خشك سال آفت اينك گلستان
    وارهان زين چار ميخ هفت زندان وارهان
    چند خواهى بست بر خشك آخور آخر زمان
    كز برون سو زرنگار است از درون سو خاكدان
    نيشكر چون برگ سنبل زهر دارد در ميان
    روز چون نيلوفرى چالاك و شب چون زعفران
    آن درخت آبنوس اين صورت هندوستان
    وز ترنج عافيت خالى است نخلستان جان
    سكه ى گيتى نخواهد داشت نقش جاودان
    بي سر و بن كارهاى آسمان چون آسمان
    تا روى بر باد اين پيروزه پيكر بادبان
    مرد چوبين اسب با بهرام چوبين همعنان
    جان بهاى نهل را در پاى اسب او فشان
    شرب عزلت هم تباشيرش دهد هم ناردان
    نسر طائر را مگس بينى چو دل بنهاد خوان
    گر توانى سايه ى خود را برون در نشان
    هيچ دامانت نگيرد هستى كون و مكان
    مركب جمشيد وانگه حاجب برگستوان كودكى كن دم مزن چون مهر دارى بر زبان
    كودكى كن دم مزن چون مهر دارى بر زبان


/ 529