در مدح ملك الوزراء زين الدين دستور عراق
دوش چو سلطان چرخ تافت به مغرب عنان داد به گيتى ظلام سايه ى خاك سياه گشت چو جنت ز نور قبه ى چرخ از نجوم شام مشعبد نمود حقه ى ماه و به لعب چون سپر زر مهر گشت نهان زير خاك مطرد سرخ شفق دست هوا كرد شق راست چو از آينه ژس خيال پرى ديدن و ناديدنش بود به نزديك خلق وز بر ايوان ماه بارگهى بود خوب نسخت اسرار غيب دفتر او بر كنار وز بر آن بارگاه بزم گهى بود خوش سرو قد و ماه روى لاله رخ و مشك موى وز بر آن بزم گاه، نوبتى خسروى خسرو شمشير و شير باع ليل و نهار وز بر آن نوبتى خيمه ى تركى كه هست آتشيى كز هوا آب سر تيغ او وز بر آن خيمه بود خوابگه خواجه اى مفتى كل علوم، خواجه ى چرخ و نجوم وز بر آن خوابگه طارم پيرى مسن برده به هنگام زخم در صف ميدان جنگ
برده به هنگام زخم در صف ميدان جنگ
گشت ز سير شهاب روى هوا پر سنان يافت ز انجم فروغ انجمن كهكشان شد چو جهنم به وصف دمه ى ارض از دخان مهره ى زرين مهر كرد نهان در دهان ناچخ سيمين ماه كرد پديد آسمان پيكر جرم هلال گشت پديد از ميان گاه همى شد پديد، گاه همى شد نهان گه چو جمال يقين، گه چو خيال گمان ساكن آن خواجه ى فاضل و نيكو بيان قاسم ارزاق خلق، خامه ى او در بنان حوروشى اندر آن غيرت حور جنان چنگ زن و باده نوش رقص كن و شعر خوان همچو قضا كام كار، همچو قدر كام ران والى اوج و حضيض، عامل دريا و كان خونى خنجر گزار، صفدر آهن كمال گرد برآرد به حكم گاه وبال و قران كوست به تاير سعد صورت معنى و جان صاحب صدر زمان، زيور كون و مكان همچو امل دوربين، همچو اجل جان ستان حربه ى هندى او حرمت تيغ يمان
حربه ى هندى او حرمت تيغ يمان