دوش كه صبح چاك زد صدره ى چرخ عنبرى شعبه ى برق و روز نو، غرتش از مباركى بيضه ى مهر احمدي، جبهتش از گشادگى دست و عصاش موسوي، ركوه پرآب زندگى مه قدم و فلك ردا، وز تف آفتاب و ره ديد مرا گرفته لب، آتش پارسى ز تب گفت چه طرفه طالعي، كز درخانه ى ششم در يرقان چو نرگسي، در خفقان چو لاله اى حلقه ى آن بريشمى كز بر چنگ بركشند چند نشانه ى غرض، بودن و بي نشان شدن مل عطاردى چرا، چون مه نو نه مقبلى كعبه ى آسمان حرم صدر شهنشه و بس گر ز حجاز كعبه را رخصت آمدن بودسايه ى ذو الجلال بين وز فلك اين ندا شنو سايه ى ذو الجلال بين وز فلك اين ندا شنو
خضر درآمد از درم صبح وش از منورى قله ى برف و صبح دم، شيبتش از معطرى روضه ى قدس عيسوي، نكهتش از معنبرى گرم روان عشق را، كرده به چشمه رهبرى چهره چو ماه منخسف، يافته رنگ اسمرى نطق من آب تازيان برده به نكته ى درى مهره به كف به هفت حال، اين همه در مششدرى نرگس چاك جامه اي، لاله ى خاك بسترى از پى آن چو ماه نو زار و نزار و لاغرى جوهر نور نيستي، سايه ى نور جوهرى طالع تو اسد چرا، چون سرطان به مدبرى خاص كبوترش توئى ار همه نسر طائرى در حرم خدايگان كعبه كند مجاورىاينت مجاهد هدي، اينت مظفر فرى اينت مجاهد هدي، اينت مظفر فرى