قصيده - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قصيده





  • لطف ملك العرش به من سايه برافكند
    دل گفت له الحمد كه بگذشتم از آن خوف
    چون كار دلم ساخته شد ساختم از خود
    مردى به لب بحر محيط از حد مغرب
    برخاست از آنجا و سفر كرد به مشرق
    مرد از پى سى سال گذر كرد بر آنجاى
    حال تن خاقانى و انديشه ى ابخاز
    ابخاز حد مغرب و درگاه ملك بحر
    آخر به كف آمد تن نالانش دگربار
    اكنون من و اين نى كه سر ناخن حور است
    اينك دهنم بر صفت گنبده ى گل
    خرسند نگردد به همه ملك رى اكنون خاقانى و خاقاتن و كنار كر و تفليس
    خاقانى و خاقاتن و كنار كر و تفليس



  • تا بر دل گم بوده مرا كرد خداوند
    جان گفت له الفضل كه وارستم ازين بند
    شيرين ملى بشنو و با عقل بپيوند
    سر شانه همى كرد و يكى موى بيفگند
    باد آمد و باران زد و جايش بپراكند
    برداشت همان موى و بخنديد بر آن چند
    اين است و چنين به مل مرد خردمند
    مسكين تن نالانش به مويى شده مانند
    گر خصم بر اين نادره مي خندد گو خند
    كان نى كه بن ناخن من داشت جهان كند
    اين گنبد فيروزه به ياقوت و زر آكند
    آن دل كه همى بود به خرسند خرسند جيحون شده آب كر و تفليس سمرقند
    جيحون شده آب كر و تفليس سمرقند


/ 529