به درد دلم كاشنائى نبينم چو تب خال كو تب برد درد دل را شوم هم در انده گريزم ز انده جهان نيست از هيچ جايى كه در وى غلط گفتم اى مه كدام آشنايان ازين آشنايان كه امروز دارم مرا دل گرفت از چنين آشنايان چو عنقا من و كوه قافم قناعت پل آبگون فلك باد رخنه در آئينه ى دل خيال فلك را كليد توكل ز دل جويم ايرا درى تنگ بينم توكل سرا را برون سرمه اى هست بر هاون اما توكل سرا هست چو نحل خانه منم نحل و دي ماه بخل آمد اينجا چو مار از نهادم چنين به كه آخر هم از زهر من كس گزندى نبيند بدان تا دلم منزل فقر گيرد بلى از پى چار منزل گرفتنيكى از پى جاى لنگر گرفتن يكى از پى جاى لنگر گرفتن
هم از درد، دل را دوايى نبينم به از درد تسكين فزايى نبينم كز انده به، انده زدايى نبينم دل آشنا هيچ جايى نبينم كه هيچ آشنا بي ريايى نبينم دمى نگذرد تا جفايى نبينم به جائى روم كاشنايى نبينم كه چون قاف شد جز عنايى نبينم كه در جويش آب رضايى نبينم بجز هاون سرمه سايى نبينم به از دل، توكل سرايى نبينم وليك از درون جز فضايى نبينم ز سوى درون سرمه سايى نبينم كه الا درش تنگنايى نبينم بهار كرم را بهايى نبينم امان بينم ارچه نوايى نبينم هم از زخم كس هم بلايى نبينم به از صبر منزل نمايى نبينم به از فقر سرما زدايى نبينمبه از سرب، آهن ربايى نبينم به از سرب، آهن ربايى نبينم