مطلع سوم - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مطلع سوم





  • عيدى است فتنه زا ز هلال معنبرش
    آرى چو فتنه عيد كند شيفته شود
    من شيفته چو بحر و مسلسل چو ابر از آنك
    ماندم چو كودكان به شب عيد بى قرار
    مهجور هفت ماهه منم ز آن دو هفته ماه
    چون ماه چار هفته رسيدم به بوى عيد
    گر صاع سرسه بوسه به عيدى دهد مرا
    دوشم در آمد از در غم خانه نيم شب
    عيد مسيح رويش و عود الصليب زلف
    دستار در ربوده سران را به باد زلف
    برده مهش به مقنعه عيدى و چاه سيم
    بر كوس عيد آن نكند زخم كان زمان
    گيسو چو خوشه بافته وز بهر عيد وصل
    جان ريختم چو بلبله بر عيد جان خويش
    در طشت آب ديد توان ماه عيد و من
    بينى هلال عيد به هنگام شام و من
    چون ديدمش كه عيد سده داشت چون مغان
    آن آتشى كه قبله ى زردشت و عيد اوست
    در كعبه كرده عيد و ز زمزم مزيده آب بودم در اين كه خضر درآمد ز راه و گفت
    بودم در اين كه خضر درآمد ز راه و گفت



  • دل كان هلال ديد نشيند برابرش
    ديوانه ى هوا ز هلال معنبرش
    هم عيد و هم هلال بديدم بر اخترش
    تا نعل برنهاد چو هاروت كافرش
    كز نيكويى چو عيد عزيز است منظرش
    تا چار ماه روزه گشايم به شكرش
    ز آن رخ دهد كه گندم گون است پيكرش
    شب روز عيد كرد مرا ماه اسمرش
    رومى سلب حمايل و زنار دربرش
    شوريده زلف و مقنعه ى عيد بر سرش
    آب چه مقنع و ماه مزورش
    بر جانم از شناعه زدن كرد زيورش
    من همچو خوشه سجده كنان پيش عرعرش
    چشمم چو طشت خون ز رقيب جگر خورش
    در طشت خون بديدم ماه منورش
    ديدم به صبح نيم هلال سخنورش
    آتش ز لاله برگ و چليپا ز عنبرش
    مي ديدمش ز دور و نرفتم فراترش
    چون نيشكر چگونه مزم آتش ترش عيد است و نورهان شده ملك سكندرش
    عيد است و نورهان شده ملك سكندرش


/ 529