در ستايش مظفر الدين قزل ارسلان ايلدگز
صبح خيزان كز دو عالم خلوتى برساختند هاتف خم خانه داد آواز كاى جمع الصبوح رسم جور از ساقى منصف به نصفى خواستند تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار از پس يك ماه سنگ انداز در جام بلور هم صبوح عيد به كز بهر سنگ انداز عمر سرخ جامى چون شفق در دست وانگه در صبوح كف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازيان هات غلغل حلق خامان را كه با خير العمل بلبله در قلقل آمد قل قل اى بلبل نفس آن مى و ميدان زرين بين كه پندارى بهم از مسام گاو زرين شد روان گاورس زر ريسمان سبحه بگسستند و كستى بافتند آتش قنديل بنشست آب سبحه هم برفت خانه ى زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان صحن مجلس در مدور جان نوشين چشمه يافت اوفتان خيزان زمين سرمست شد چون آسمان وانكه از روى تواضع پيش روى شاهدان چون به زر آب قدح كردند مژگان را طلى
چون به زر آب قدح كردند مژگان را طلى
مجلسى بر ياد عيد از خلد خوش تر ساختند پاسخش را آب لعل و كشتى زر ساختند بس حيل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند سايه پروردان خم را مهر بر در ساختند سر به مشك آلوده يك ماهش معطر ساختند عده داران رزان را حجله ها برساختند روزه ى جاويد را روزى مقدر ساختند لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند كز بلور لوريانش طوق و چنبر ساختند غلغل حلق صراحى را برابر ساختند تازه كن قولى كه مرغان قلندر ساختند آتش موسى و گاو سامرى در ساختند چون صراحى را سر و حلق كبوتر ساختند گوهر قنديل بشكستند و ساغر ساختند كاتش و آب از قدح قنديل ديگر ساختند چون ز غمزه ساقيان زنبور كافر ساختند كانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند كز نسيم جرعه خاكش را معنبر ساختند ديده ها را جرعه چين خاك اغبر ساختند ميخ نعل مركبان شاه كشور ساختند
ميخ نعل مركبان شاه كشور ساختند