صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب از قدمش چون فلك رقص كنان شد زمين پيك جهان رو چو چرخ، پير جوان وش چو صبح علم چهل صبح را مكتبى آراسته نكهت و جوشش ز عشق مشك فشان از فقاع ديد مرا مست صبح با دلم از هر دو كون آبله ى سينه ديد زلزله ى آه من گفت دميده است صبح منشين خاقانيا زاده ى خاطر بيار كز دل شب زاد صبح خاطر تو مرغ وار هست به پرواز عقل خيز به شمشير صبح سر ببر اين مرغ راشاه عراقين طراز كز پى توقيع او شاه عراقين طراز كز پى توقيع او
كرد به آواز نرم صبحك الله خطاب هم چو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب يافته پيرانه سر رونق فصل شباب روح ماله نويس نوح خليفه كتاب شيبت مويش به صبح برف نماى از سداب عشق ببسته گرو فقر كشيده جناب سقف فلك را به صبح كرد خراب و يباب حضرت خاقان شناس مقصد حسن المب كرد در اين سبز طشت خايه ى زرين عزاب يافته هر صبح دم دانه ى اهل واب تحفه ى نوروز ساز پيش شه كاميابكاغذ شامى است صبح خامه ى مصرى شهاب كاغذ شامى است صبح خامه ى مصرى شهاب