در حكمت و اندرز
چشم بر پرده ى امل منهيد علت هست و نيست چون ز قضاست چون بنابود دل قرار گرفت عمر كز سى گذشت كاسته شد مه بكاهد چو زو دو هفته گذشت شهد كز حلق بگذرد زهر است رزق جستن به حيله شيطانى است به توكل زييد و روزى را نامرادى مراد خاصان است حرص بي تيغ مي كشد همه را رخت دل بر در هوس مبريد خرد سخته را هوا مكنيد اى امامان و عالمان اجل علم تعطيل مشنويد از غير فلسفه در سخن مياميزيد وحل گمرهى است بر سر راه زجل زندقه جهان بگرفت نقد هر فلسفى كم از فلسى است دين به تيغ حق از فشل رسته است حرم كعبه كز هبل شد پاك
حرم كعبه كز هبل شد پاك
جرم بر كرده ى ازل منهيد كوشش و جهد را علل منهيد بود يك هفته را محل منهيد مهر بر عمر ازين قبل منهيد عمر را جز به مه مل منهيد نام آن زهر پس عسل منهيد شيطنت را لقب حيل منهيد وجه جز لطف لم يزل منهيد پس قدم در ره امل منهيد پس همه جرم بر اجل منهيد مهر شه بر زر دغل منهيد رطب پخته را دقل منهيد خال جهل از بر اجل منهيد سر توحيد را خلل منهيد وآنگهى نام آن جدل منهيد اى سران پاى در وحل منهيد گوش همت بر اين زجل منهيد فلس در كيسه ى عمل منهيد باز بنيادش از فشل منهيد باز هم در حرم هبل منهيد
باز هم در حرم هبل منهيد