در شكايت از روزگار و مدح پيغمبر بزرگوار و ياد از كعبه ى معظمه - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در شكايت از روزگار و مدح پيغمبر بزرگوار و ياد از كعبه ى معظمه





  • هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
    چون طيلسان چرخ مطرا شود به صبح
    بر كوه چون لعاب گوزن اوفتد به صبح
    از اشك خون پياده و از دم كنم سوار
    خود بي نيازم از حشر اشك و فوج آه
    اسفنديار اين دژ روئين منم به شرط
    بس اشك شكرين كه فرو بارم از نياز
    لب را حنوط ز آه معنبر كنم چنانك
    قنديل دير چرخ فرو ميرد آن زمان
    دلهاى گرم تب زده را شربتى كنم
    هردم مرا به عيسى تازه است حامله
    زين روى چون كرامت مريم به باغ عمر
    تر دامنان چو سر به گريبان فروبرند
    دل در مغاك ظلمت خاكى فسرده ماند
    رستى خورم ز خوانچه ى زرين آسمان
    ني نى من از خراس فلك برگذشته ام
    چون در تنور شرق پزد نان گرم، چرخ
    آبستنم كه چون شنوم بوى نان گرم
    آب سيه ز نان سفيد فلك به است آباى علويند مرا خصم چون خليل
    آباى علويند مرا خصم چون خليل



  • وز صور آه بر فلك آوا برآورم
    من رخ به آب ديده مطرا برآورم
    هويى گوزن وار به صحرا برآورم
    غوغا به هفت قلعه ى مينا برآورم
    كان آتشم كه يك تنه غوغا برآورم
    هر هفته هفت خوانش به تنها برآورم
    بس آه عنبرين كه به عمدا برآورم
    رخ را وضو به اشك مصفا برآورم
    كان سرد باد از آتش سودا برآورم
    ز آن خوش دمى كه صبح دم آسا برآورم
    ز آن هر دمى چو مريم عذرا برآورم
    از نخل خشك خوشه ى خرما برآورم
    سحر آورند و من يد بيضا برآورم
    رختش به تابخانه ى بالا برآورم
    و آوازه ى صلا به مسيحا برآورم
    سر ز آن سوى فلك به تماشا برآورم
    آواز روزه بر همه اعضا برآورم
    از سينه باد سرد تمنا برآورم
    زين نان دهان به آب تبرا برآورم بانگ ابا ز نسبت آبا برآورم
    بانگ ابا ز نسبت آبا برآورم


/ 529