رشيد الدين وطوط در مدح خاقانى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رشيد الدين وطوط در مدح خاقانى

قصيده اى مشتمل بر سى و يك بيت سرود و براى او فرستاد كه اولش اين است «اى سپهر قدر را خورشيد و ماه وى سرير فضل را دستور و شاه» «افضل الدين بوالفضايل بحر فضل فيلسوف دين فزاى كفر گاه» خاقانى در جواب وى گفته است





  • مگر به ساحت گيتى نماند بوى وفا
    فسردگان را همدم چگونه برسازم
    درخت خرما از موم ساختن سهل است
    مرا ز فرقت پيوستگان چنان روزى است
    اگر به گوش من از مردمى دمى برسد
    اگر مرا نداى ارجعى رسد امروز
    به گوش هوش من آيد نداى اهل بهشت
    نداى هاتف غيبى ز چار گوشه ى عرش
    خروش شهپر جبريل و صور اسرافيل
    لطافت حركات فلك به گاه سماع
    صرير خامه ى مصرى ميانه ى توقيع
    نواى باربد و ساز بربط و مزمار
    صفير صلصل و لحن چكاوك و سارى
    نوازش لب جانان به شعر خاقانى
    مرا از اين همه اصوات آن خوشى نرسد
    چنان كه دوشم بي زحمت كبوتر و پيك
    درست گوئى صدر الزمان سليمان بود
    از آن زمان كه فرو خواندم آن كتاب كريم
    بهار عام شكفت و بهار خاص رسيد بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج
    بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج



  • كه هيچ انس نيامد ز هيچ انس مرا
    فسردگان ز كجا و دم صفا ز كجا
    وليك از آن نتوان يافت لذت خرما
    كه بس نماند كه مانم ز سايه نيز جدا
    به مژده مردمك چشم بخشمش عمدا
    وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا
    نصيب نفس من آيد نويد ملك بقا
    صداى كوس الهى به پنج نوبه ى لا
    غريو سبحه ى رضوان و زيور حورا
    طراوت نغمات ملك به گاه ندا
    صهيل ابرش تازى ميانه ى هيجا
    طريق كاسه گر و راه ارغنون و سه تا
    نفير فاخته و نغمه ى هزار آوا
    گزارش دم قمرى به پرده ى عنقا
    كه از ديار عزيزى رسد سلام وفا
    رسيد نامه ى صدر الزمان به دست صبا
    صبا چو هدهد و محنت سراى من چو سبا
    همى سرايم يا ايها الملاء به ملا
    دو نوبهار كز آن عقل و طبع يافت نوا بهار خاص مرا شعر سيد الشعرا
    بهار خاص مرا شعر سيد الشعرا


/ 529