كوى عشق آمد شد ما برنتابد بيش از اين در سر بازار عشق از جان و جان گفتن بس است بر اميد كشتن اندر پاى وصلش زنده ام بر سر كويش ببوسيم آستان و بگذريم ما به جان مهمان زلف او و او با ما به جنگ رشته ى جان تا دو تا بود انده تن مي كشيد دل ز بستان خيال او به بوئى خرم است با بلورين جام بهر مى مدارا كردمى از سرشك خون حشر كردى مكن خاقانيا آب ما چون نيست روشن ظلمت ما خاكيان درد سر داديم حضرت را و حضرت روح قدس كعبه را يك بار حج فرض است و حضرت كعبه وار نفس طاها راست يك شب قاب قوسين نزد حق شخص انسان را ز حق يك نور عقلانى عطاست عيد هر سالى دوبار آيد كه آفاق جهان آن سعادت بخش حضرت، بخش نارد كرد ازآنك خب ما را بارگاه قدس دور افكند از آنك ننگ ما زان درگه اعلا برون افتاد از آنك حضرت پاك از چو ما آلودگان آسوده اندشير هشيار از سگ ديوانه وحشت برنتافت شير هشيار از سگ ديوانه وحشت برنتافت
دامن تر بردن آنجا برنتابد بيش از اين كاين قدر سرمايه سودا برنتابد بيش از اين پر نيازان را تمنا برنتابد بيش از اين كاستان تنگ است ما را برنتابد بيش از اين كاين شبستان زحمت ما برنتابد بيش از اين چون شد اكنون رشته يكتا برنتابد بيش از اين مرغ زندانى تماشا برنتابد بيش از اين چون شكسته شد مدارا برنتابد بيش از اين عشق سلطان است، غوغا برنتابد بيش از اين بارگاه شاه دنيا برنتابد بيش از اين روح قدسى دردسرها برنتابد بيش از اين حج ما هر هفته عمدا برنتابد بيش از اين گر دو گردد نفس طاها برنتابد بيش از اين روح ده دانست كاعضا برنتابد بيش از اين بستن آذين زيبا برنتابد بيش از اين ديو را فردوس ماوى برنتابد بيش از اين خوك را محراب اقصى برنتابد بيش از اين كعبه پيلان را مفاجا برنتابد بيش از اين جيفه را بحر مصفا برنتابد بيش از ايننور جبهه شور عوا برنتابد بيش از اين نور جبهه شور عوا برنتابد بيش از اين