در مدح عصمت الدين خواهر منوچهر و شفيع آوردن براى اجزاه ى سفر - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح عصمت الدين خواهر منوچهر و شفيع آوردن براى اجزاه ى سفر





  • حضرت ستر معلا ديده ام
    قاف تا قافم تفاخر مي رسد
    در صدف در است و در حوت آفتاب
    در مدينه قدس مريم يافتم
    حضرت بلقيس بانوى سبا
    چشم زرقا را كشيده كحل غيب
    انيت بلقيسى كه بر درگاه او
    اينت زرقائى كه چشم خضر ازو
    من كيم خواه از يمن خواه از عرب
    قيصر از روم و نجاشى از حبش
    روز جوهر نام و شب عنبر لقب
    جوهر و عنبر سپيد است و سياه
    آب دست و خاك پايش را ز قدر
    پيشگاه حضرتش را پيش كار
    آن سه دختر و آن سه خواهر پنج وقت
    هفت خاتون را در اين خرگاه سبز
    بر درش بسته ميان خرگاه وار
    بر لب بحر كفش خورشيد و ابر
    در كف بخت بلندش ز اختران ميوه ى شاخ فريبرز ملك
    ميوه ى شاخ فريبرز ملك



  • ذات سيمرغ آشكارا ديده ام
    كز حجاب قاف عنقا ديده ام
    حضرتى كز پرده پيدا ديده ام
    در حظيره ى انس حوا ديده ام
    بر سر عرش معلا ديده ام
    هم به نور غيب بينا ديده ام
    هدهد دين را تولا ديده ام
    محرم كحل مسيحا ديده ام
    كاين چنين بلقيس و زرقا ديده ام
    بر درش بهروز و لالا ديده ام
    پيش صفه اش خادم آسا ديده ام
    هر دو را محكوم دريا ديده ام
    نشره ى رضوان و حورا ديده ام
    از بنات النعش و جوزا ديده ام
    در پرستارى به يك جا ديده ام
    داه اين درگاه والا ديده ام
    شاه اين خرگاه مينا ديده ام
    قربه ى زرين و سقا ديده ام
    هفت دستنبوى زيبا ديده ام هم به باغ ملك آبا ديده ام
    هم به باغ ملك آبا ديده ام


/ 529