در ستايش اتابك منصور فرمانرواى شماخى و ابوالمظفر شروان شاه - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در ستايش اتابك منصور فرمانرواى شماخى و ابوالمظفر شروان شاه





  • مرا صبح دم شاهد جان نمايد
    دم سرد از آن دارد و خنده ى خوش
    لب يار من شد دم صبح مانا
    مگر صبح بر اندكى عمر خندد
    بخندد چو پسته درون پوست و آنگه
    نقاب شكرفام بندد هوا را
    اگر پسته ى سبز خندان نديدى
    رخ صبح، قنديل عيسى فروزد
    فلك را يهودانه بر كتف ازرق
    فلك دايه ى سالخورد است و در بر
    سراسيمه چون صرعيان است كز خود
    به شب گرچه پستان سياه است بر تن
    به صبح آن نقط ها فرو شويد از تن
    به روز از پى اين دو خاتون بينش
    به شام از رگ جان مردم بريدن
    تو مي خور صبوحى تو را از فلك چه
    تو و دست دستان و مرغول مرغان
    لگام فلك گير تا زير رانت
    اگر جرعه اى بر زمين ريزى از مى وگر بوئى از جرعه بخشى فلك را
    وگر بوئى از جرعه بخشى فلك را



  • دم عاشق و بوى پاكان نمايد
    كه آه من و لعل جانان نمايد
    كه سرد آتش عنبرافشان نمايد
    كه دارد دم سرد و خندان نمايد
    چو بادام از آن پوست عريان نمايد
    چو صبح از شكر خنده دندان نمايد
    بسوى فلك بين كه آن سان نمايد
    تن ابر زنجير رهبان نمايد
    يكى پاره ى زرد كتان نمايد
    زمين را چو طفل ز من زان نمايد
    به پيرانه سر ام صبيان نمايد
    هزاران نقط شير پستان نمايد
    يتيم دريده گريبان نمايد
    يكى زال آيينه گردان نمايد
    ز خون شفق سرخ دامان نمايد
    كه چون غول نيرنگ الوان نمايد
    گر آن غول صد دست دستان نمايد
    كبود استرى داغ بر ران نمايد
    زمين چون فلك مست دوران نمايد فلك چون زمين خفته اركان نمايد
    فلك چون زمين خفته اركان نمايد


/ 529