قصاید

خاقانی شروانی

نسخه متنی -صفحه : 529/ 369
نمايش فراداده

مطلع دوم

  • اى لب و خالت بهم طوطى و هندوستان از رخ و زلف تو رست در دل من آبنوس ابرش خورشيد را ناخنه آمد ز رشك رو كه ز ژس لبت خوشه ى پروين شده است صبر من از بي دلى است از تو كه مجروح را با همه كزاد نيست يك سر مويم ز تو گرچه ز افغان مرا با تو زبان موى شد طبع چو خاقانيى بسته ى سودا مدار عهد كهن تازه كن كو سخنان تازه كرد ناصر ملت طراز، قاهر بدعت گداز ناصر ملت طراز، قاهر بدعت گداز
  • پيش جمالت منم هندوى جان بر ميان وز لب و خال تو گشت ديده ى من آبدان تا تو به شب رنگ حسن تاخته اى در جهان خوشه ى خرماى تر بر طبق آسمان چاره ز بي مرهمى است سوختن پرنيان نيست تو را از وفا بر سر موئى نشان در همه عالم منم موى شكاف از زبان بشكن صفراتى او ز آن لب چون ناردان خاصه ناى ملك كرد ضميرش ضمان شاه خليفه پناه خسرو سلطان نشان شاه خليفه پناه خسرو سلطان نشان