مطلع دوم
-
اى لب و خالت بهم طوطى و هندوستان
از رخ و زلف تو رست در دل من آبنوس
ابرش خورشيد را ناخنه آمد ز رشك
رو كه ز ژس لبت خوشه ى پروين شده است
صبر من از بي دلى است از تو كه مجروح را
با همه كزاد نيست يك سر مويم ز تو
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موى شد
طبع چو خاقانيى بسته ى سودا مدار
عهد كهن تازه كن كو سخنان تازه كرد ناصر ملت طراز، قاهر بدعت گداز
ناصر ملت طراز، قاهر بدعت گداز
-
پيش جمالت منم هندوى جان بر ميان
وز لب و خال تو گشت ديده ى من آبدان
تا تو به شب رنگ حسن تاخته اى در جهان
خوشه ى خرماى تر بر طبق آسمان
چاره ز بي مرهمى است سوختن پرنيان
نيست تو را از وفا بر سر موئى نشان
در همه عالم منم موى شكاف از زبان
بشكن صفراتى او ز آن لب چون ناردان
خاصه ناى ملك كرد ضميرش ضمان شاه خليفه پناه خسرو سلطان نشان
شاه خليفه پناه خسرو سلطان نشان