دو رنگى شب و روز سپهر بوقلموندو چشمه اند يكى قير و ديگرى سيمابتو غرق چشمه ى سيماب و قير و پندارىجهان به چشمى ماند در او سياه و سپيدببر طناب هوس پيش از آنكه ايامتبه صور نيم شبى درفكن رواق فلكجهان به بوالعجبى تا كيت نمايد لعبتو را به مهره و حقه فريفتند ايراكفريب گنبد نيلوفرى مخور كه كنونز خشك سال حواد اميد امن مدارچه جاى راحت و امن است و دهر پر نكبتمگو كه دهر كجا خون خورد كه نيست دهانشمساز عيش كه نامردم است طبع جهانز روزگار وفا هم به روزگار آيدچه خوش بوى كه درون وحشت است و بيرون غمخوشى طلب كنى از دهر، ساده دل مرداسلاح كار خود اينجا ز بى زبانى سازچو خوشه چند شوى صد زبان نمي خواهىدر اين مقام كسى كو چو مار شد دو زبانخرد خطيب دل است و دماغ منبر اوخرد خطيب دل است و دماغ منبر او
پرند عمر تو را مي برند رنگ و بهاشب بنفشه وش و روز ياسمين سيماكه گرد چشمه ى حيوان و كورى به چراسپيد ناخنه دار تو سياه نابيناچهار ميخ كند زير خيمه ى خضرابه ناوك سحرى بر شكن مصاف فضابه هفت مهره ى زرين و حقه ى ميناچو حقه بي دل و مغزى چو مهره بى سر و پااجل چو گنبد گل برشكافدت عمداكه در تموز ندارد دليل برف هواچه روز باشه و صيد است دست پر نكباببين به پشه كه زوبين زن است و نيست كيامخور كرفس كه پر كژدم است بوم و سراكه حصرم از پس شش ماه مي شود صهباكجا روى كه ز پيش آتش است و پس درياكه از زكات ستانان زكات خواست عطاكه بى زبان دفع زبانيه است آنجاكه يك زبان چون ترازو بوى به روز جزاچو ماهى است بريده زبان در آن ماوازبان به صورت تيغ و دهان نيام آسازبان به صورت تيغ و دهان نيام آسا