درون كام نهان كن زبان كه تيغ خطيب زبان به مهر كن و جز بگاه لا مگشاى دو اسبه بر ار لا بران بدان شرطى مگر معامله ى لا اله الا الله زبان ناگر درگاه مصطفى خوشتر ناى او به دل ما فرو نيايد از آنك سپيد روى ازل مصطفى است كز شرفش فلك به دايگى دين او در اين مركز دمش خزينه گشاى مجاهز ارواج به پيش كاتب وحيش دوات دار، خرد هزار فصل ربيعش جنيبه دار جمال زبان در آن دهن پاك گوئيا كه مگر دو شاخ گيسوى او چون چهار بيخ حيات نه باد گيسوى او ز آتش بهار كم است عروس دهر و سرور جهان نخواست از آنك از اين حريف گلو بر حذر گزيد حذر چهار يارش تا تاج اصفيا نشدند الهى از دل خاقانى آگهى كه در او از آن شراب كه نامش مفرح كرم استز هرچه زيب جهان است و هركه ز اهل جهان ز هرچه زيب جهان است و هركه ز اهل جهان
براى نام بود در برش نه بهر وغا كه در ولايت قالوابلى رسى از لا كه رخت نفكنى الا به منزل الا درم خريد رسول اللهت كند به بها كه بارگير سليمان نكوتر است صبا عروس سخت شگرف است و حجله نا زيبا سياه گشت به پيرانه سر، سر دنيا زنى است بر سر گهواره اى بمانده دوتا دلش خليفه ى كتاب علم الاسما به فرق حاجب بارش نار بار خدا هزار فضل ربيعش خريطه دار سخا ميان چشمه ى خضر است ماهيى گويا به هر كجا كه ار كرد اخرج المرعى كه آب و گل را آبستنى دهد ز نما نداشت از غم امت به اين و آن پروا وز اين اباى گلوگير ابا نمود ابا نداشت ساعد دين ياره داشتن يارا خزينه خانه ى عشق است در به مهر رضا به رحمت اين جگر گرم را بساز دوامرا چو صفر تهى دار و چون الف تنها مرا چو صفر تهى دار و چون الف تنها