قصاید

خاقانی شروانی

نسخه متنی -صفحه : 529/ 84
نمايش فراداده

در مدح خواجه همام الدين حاجب و ياد كردن از مرگ منوچهر

  • گر جان ما به مرگ منوچهر غم زده است گر معتقدتر از تو شنيديم هيچ مير گر شيردل از تو شناسيم هيچ مرد محمود همتى تو و ما مدح خوان تو مداح توست و مخلص توست و مريد توست هر چند اين قصيده گواهى است راست گوى اخلاص و صدق و منقبه داريم و خود نداشت ما را گمان فتد كه بمانى هزار سال نوروز را به خدمت صدرت مباركى است منشور حاجبى و اميريت تازه گشت گوئيم جاودانت بقاباد و اين دعاست گوئيم جاودانت بقاباد و اين دعاست
  • تو دير زى كه دولت تو غم نشان ماست پس اعتقاد رافضيان رسم و سان ماست منديل حيض سگ صفتان طيلسان ماست شايد كه جان عنصرى اشعار خوان ماست تا طبع ما و سينه ى ما و روان ماست بر دعوى وفاق تو كاندر نهان ماست غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست معلوم صد هزار يقين در گمان ماست وز مدحتت مباركى دودمان ماست وين تازگى ز بهر صلاح جهان ماست آمين پس از دعا مدد جاودان ماست آمين پس از دعا مدد جاودان ماست