چرخ گردان روشن از راى منستگردن و گوش عروس نطق راغره ى روى معانى تا ابددر جهان كار سخن پرداختنهيچ اگر ملك معانى گوهريستتا قيامت هر چه گويد ديگرىبا چنان رويى كه دارد جرم ماهجنس و نقد گنج مكنونات غيبگر فرو مانم نگردم زير دستبا تكاپوى چنين امروز چرخكى زمين را پيش من آبى بود؟پادشاهان را نيارم در نظرگرچه در عالم ندارد هيچ جاىقول من بر دشمنان تلخست، از آنكاز حسد داران ندارم هيچ باكاوحدى نيز ار سوادى مي كندهمچو من گر لاف يكتايى زندهمچو من گر لاف يكتايى زند
دور گردون كار فرماى منستزين و زيب از نطق زيباى منستاز سواد شعر غراى منستكسوتى بر قد و بالاى منستزاده ى طبع سخن زاى منستقطرهاى موج درياى منستخوشه چين خرمن راى منستسر به سر تاراج و يغماى منستور سرافرازم كرا پاى منست؟در اساس كار فرداى منستكاسمان هم باد پيماى منستچون به درويشان تولاى منستهر كجا رو آورم جاى منستمرگ ايشان در سخن هاى منستكايزد دارنده داراى منستصورت نقش سويداى منستزيبدش، زيرا كه همتاى منستزيبدش، زيرا كه همتاى منست