در صف خانگاه محمد منصور واقع در سرخس كه وى در آن داروخانه و كتابخانه براى فقرا و درويشان بنياد نهاد
تو همه روز گرد آن گردىدسته ى گل بر كسى چه برىپيرهن زان طمع مكن كه ز حرصبهر دهليزبان چگويى شعربوسه بر لب دهى شكر يابىاگر ريش خواجه ببرند پاككه تا پاردم سازد از بهر آنكاى خداوند قايم قدوسقايمى خود به خود قيام تو نيستساحت سينه هاى مشتاقاندر دل عارفان حضرت تونور افلاك در نهاد قدمهشت باغ و چهار ركن سرورپيش آن دل بدانكه كس نخردخاكپاى بلال حضرت توخاك بر سر دبير حضرت راكردم آواره از مساكن عزگر چه زاغ سياه گشتستمزاغ گر بشنود كند در حالشد مقيم سرخس و اندر وىشد مقيم سرخس و اندر وى
كه به نزديكشان زرست و پشيزكه فروشد به كويها گشنيزدزدد از جامه ى پدر تيريزكه بمانى چو كفش در دهليزبوسه بر كون دهى چه يابى تيزرسن گر بگيرد به بسيار چيزبود پاردم بر گذرگاه تيزملك تو ناقياس و نامحسوسبه قيامى كه هست ضد جلوسز آرزوى تو شد به دور و شموسصد نهال از محبتت مغروسكنى از راه عاشقان مطموسجنت عدن با همه ناموسبه يكى مشت ارزن و سه فلوسگشته از راه دين تاج رئوسچون نداند همى يمين غموسحل منجوس و طالع منحوسنگزينم مقام جز ناقوسزين سخنها كرشمه چو طاووسهمچو دزدى به قلعه اى محبوسهمچو دزدى به قلعه اى محبوس