اى آنكه ترا در تو تويى نيست تصرفدر كوى تصوف به تكلف مگذر هيچدر عشوه ى خويشى تو و اين مايه ندانىراهيست حقيقت كه درو نيست تكلفمي نشنود امروز سنايى به حقيقتگر زين كه اگر نشنوى اى دوست ازين پسبجهم از بد ايام چنانكگر به هر جور كه آيد بكشدخوارى و اسب گرانمايه مبادخوارى و اسب گرانمايه مباد
آن به كه نگويى تو سخن را ز تصوفزيرا كه حرامست درين كوى تكلفاى دوست ترا از تو تويى تست تخلفزنهار مكن در ره تحقيق توقفبگرفت به اسرار ره عشق و تعنفبر شاهد يوسف نكنى قصه ى يوسفاز كمان ختنى تير خدنگمن پلنگم نكشم جور پلنگمن و اين نفس عزيز و خر لنگمن و اين نفس عزيز و خر لنگ