چه فرخ روزگارى باشد آن روزهمه سرمايه ى عشرت مهيامراد و خوش دلى و كامرانىكسى را كاين همه يك جا دهد دستمرا كاين دولت امروز است در چنگزمان چون رفت ديگر يافت نتوانبساكس كانده فردا كشيدندبساكس كانده فردا كشيدند
كه گردد هم نشين دو يار دل سوزز موج شادمانى دل چو دريانشاط عشق و آغاز جوانىگر از دولت بنازد جاى آن هستبه دولت چون ننوشم جام گلرنگعنان زندگانى تافت نتوانكه دى مردند و فردا را نديدندكه دى مردند و فردا را نديدند