گزیده ای از خسرو و شیرین

امیرخسرو دهلوی

نسخه متنی -صفحه : 65/ 31
نمايش فراداده

جوى كندن فرهاد به دستور شيرين در كوه بيستون

  • برون آمد چو صبح عالم افروز به كوه انداختن فرزانه فرهاد دل خارا به نيروئى همى كند چو بر كارش فتادى چشم يارش به نظاره شدى گه گه پريروى چو ديدى دستگاه كوه كن را اميدش را به وعده بند كردى اميدش را به وعده بند كردى
  • بسان جوى شير از چشمه ى روز به كوه سنگ شد چون كوه پولاد كه در هر ضربتى جوئى همى كند يكى را ده شدى نيروى كارش نشستى يك زمانى بر لب جوى گزيدى پشت دست خويشتن را بدان وعده دلش خرسند كردى بدان وعده دلش خرسند كردى