گزیده ای از خسرو و شیرین

امیرخسرو دهلوی

نسخه متنی -صفحه : 65/ 63
نمايش فراداده

زفاف خسرو و شيرين

  • چنان در بر گرفت ان قامت راست خدنگى زد بدان آهوى بد رام به تيزى در عقيق الماس مى رانند ز حلقه در دل شب تير مى جست نه جوى شير بلك آن جوى خون بود رهش بر سرمه دان عاج مى شد خضر سيراب گشت اندر سياهى دهانش بر دهان و نوش بر نوش فرو خفتند هر دو سرو آزاد فرو خفتند هر دو سرو آزاد
  • كه نقش پرنيانش از پوست برخاست كه خون پخته جست از نافه ى خام نهالى در شكاف غنچه بنشاند كه گلگونش به جوى شير مى جست رو از فرهاد پرسش كن كه چون بود ز ميلش سرمه دان تاراج مى شد چكيد آب حيات از كام ماهى ميانش بر ميان و دوش بر دوش چو شاخ سيمين بر برگ شمشاد چو شاخ سيمين بر برگ شمشاد