صبحدم چون شاه اين نيلى تتقشه سلامان، مست و نيم خواببا گروهى از نژاد خسروانهر يكى در خيل خوبان سرورىصولجان بر كف، به ميدان تاختىيك به يك چوگان زنان جوياى حالگرچه بودى زخم چوگان از همهگوى بردى از همه با صد شتابآري، آن كس را كه دولت يار شدهيچ چوگان زير اين چرخ كبودهيچ چوگان زير اين چرخ كبود
بارگى راندى به ميدان افقپاى كردى سوى ميدان در ركابخردسال و تازه روى و نوجوانآفت ملكى بلاى كشورىگوى زرين در ميان انداختىگرد يك مه حلقه كرده صد هلالبود چابك تر سلامان از همهگوى مه بود و سلامان آفتابوز نهال بخت برخوردار شد،گوى نتواند ز ميدانش ربودگوى نتواند ز ميدانش ربود