اورنگ دوم

نور الدین عبد الرحمان جامی

نسخه متنی -صفحه : 37/ 4
نمايش فراداده

  • چون رسيدم شب بدين جا زين خطاب خويش را ديدم به راهى بس دراز ناگه آواز سپاهى پرخروش بانگ چاووشان دلم از جا ببرد چاره مي جستم پى دفع گزند چون شتابان سوى او بردم پناه از ميان شان والد شاه زمن جامه هاى خسروانى در برش تافت سوى من عنان، خندان و شاد چون به پيش من رسيد آمد فرود خوش شدم ز آن چاره سازيهاى او در سخن با من بسى گوهر فشاند صبحدم كز روى بستر خاستم گفت اين لطف و رضاجويى زشاه، يك نفس زين گفت و گو منشين خموش چون شنيدم از وى اين تعبير را بو كز آن سرچشمه اى كين خواب خاست بو كز آن سرچشمه اى كين خواب خاست
  • در ميان فكر تم بربود خواب پاك و روشن چون ضمير اهل راز از قفا آمد در آن راهم به گوش هوشم از سر، قوتم از پا ببرد آمد اندر چشمم ايوانى بلند تا شوم ايمن ز آسيب سپاه، آن به نام و صورت و سيرت حسن بسته كافورى عمامه بر سرش بر من از خنده در راحت گشاد بوسه بر دستم زد و پرسش نمود شاد از آن مسكين نوازيهاى او ليك ازينها هيچ در گوشم نماند از خرد تعبير آن درخواستم بر قبول نظم من آمد گواه چون گرفتى پيش، در اتمام كوش چون قلم بستم ميان، تحرير را آيد اين تعبير ازينجا نيز راست آيد اين تعبير ازينجا نيز راست