اورنگ پنجم
نور الدین عبد الرحمان جامی
نسخه متنی -صفحه : 117/ 76
نمايش فراداده
وصف آرايش كردن زليخا
-
نديدى ديده گر كردى تامل
عجب آبى در او از نقره ى خام
ز دستينه دو ساعد ديده رونق
رخش مي داد با ساعد گواهى
چو بر نازك تنش شد پيرهن راست
نهاد از لعل سيراب و زر خشك
شد از گوهر مرصع جيب و دامان
خرامان مي شد و آيينه در دست
چو ژس روى خود ديد از مقابل
به جست و جوى يوسف كس فرستاد
درآمد ناگهان از در چو ماهى
وجودى از خواص آب و گل دور
زليخا را چو ديده بر وى افتاد
گرفتش دست، كاى پاكيزه سيرت
بيا تا حق شناس ات باشم امروز
كنم قانون احسانى كنون ساز
به نيرنگ و فسون كز حد برون برد
ز زرين در چو داد آن دم گذارش
چو شد در بسته، از لب مهر بگشاد جوابش داد يوسف سرفكنده
جوابش داد يوسف سرفكنده
-
بجز آبى تنك بر لاله و گل
دو ماهى از دو ساعد كرده آرام
ز زر كرده دو ماهى را مطوق
كه حسنش گيرد از مه تا به ماهى
به زركش ديبه ى چينى بياراست
فروزان تاج را بر خرمن مشك
به صحن خانه طاووس خرامان
خيال حسن خود با خود همى بست
عيار نقد خود را يافت كامل
پرستاران ز پيش و پس فرستاد
عطارد حشمتى خورشيد جاهى
جبين و طلعتى نور على نور
ز شوق اش شعله گويى در نى افتاد
چراغ ديده ى اهل بصيرت
زمانى در سياست باشم امروز
كه تا باشد جهان، گويند از آن باز
به اول خانه ز آن هفت اش درون برد
به قفل آهنين كرد استوارش
ز دل راز درون خود برون داد كهاى همچون من ات صد شاه، بنده
كهاى همچون من ات صد شاه، بنده