نوبهار آمد و آورد گل و ياسمناآسمان خيمه زد از بيرم و ديباى كبودبوستان گويى بتخانه ى فرخار شده ستبر كف پاى شمن بوسه بداده ونشكبك ناقوس زن و شارك سنتورزنستپرده ى راست زند نارو بر شاخ چناركبك پوشيده به تن پيرهن خز كبودپوپوك پيكي، نامه زده اندر سر خويشفاخته راست بكردار يكى لعبگرستاز فروغ گل اگر اهرمن آيد بر تونرگس تازه چو چاه ذقنى شد به ملچونكه زرين قدحى بر كف سيمين صنمىوان گل نار بكردار كفى شبرم سرخسمن سرخ بسان دو لب طوطى نروان گل سوسن ماننده ى جامى ز لبنارغوان بر طرف شاخ تو پندارى راستلاله چون مريخ اندر شده لختى به كسوفچون دواتى بسدينست خراساني واروب عتابى گشته سلب قوس قزحسال امسالين نوروز طربنا كترستسال امسالين نوروز طربنا كترست
باغ همچون تبت و راغ بسان عدناميخ آن خيمه ستاك سمن و نسترنامرغكان چون شمن و گلبنكان چون وناكى ون بوسه دهد بر كف پاى شمنافاخته ناي زن و بط شده طنبورزناپرده ى باده زند قمرى بر ناروناكرده با قير مسلسل دو بر پيرهنانامه گه باز كند، گه شكند بر شكنادر فكنده به گلو حلقه ى مشكين رسنااز پرى بازندانى دو رخ اهرمناگر بود چاه ز دينار و ز نقره ذقنايا درخشنده چراغى به ميان پرنابسته اندر بن او لختى مشك ختناكه زبانش بود از زر زده در دهناريخته معصفر سوده ميان لبنامرغكانند عقيقين زده بر بابزناگل دوروى چو بر ماه سهيل يمناباز كرده سر او، لاله به طرف چمناسندس رومى گشته سلب ياسمناپار وپيرار همي ديدم، اندوهگناپار وپيرار همي ديدم، اندوهگنا