در صفت بهار و مدح ابوالحسنهمي ريزد ميان باغ، للها به زنبرهاچو از زلف شب بازشد تابهاغرابا مزن بيشتر زين نعيقااى با عدوى ما گذرنده ز كوى مادوستان! وقت عصيرست و كبابدر خمار مى دوشينم اى نيك حبيبآمد شب و از خواب مرا رنج و عذابستدر مدح سلطان مسعود غزنوىالا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردستچرخست وليكن نه درو طالع نحسستسپيده دم كه وقت كار عامستدر وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزير سلطان مسعودمى بر كف من نه كه طرب را سبب اينستاين قصر خجسته كه بنا كرده اى امسالدر وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسندر مدح ابوحرب بختياربه فال نيك و به روز مبارك شنبدجز به چشم عظمت هر كه درو در نگرددر وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسينىدر مدح خواجه احمد وزير سلطان مسعود غزنوىدر مدح سلطان مسعود غزنوىدر وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزيرآمد اى سيد احرار! شب جشن سدهدر وصف بهار و مدح خواجه طاهردر مدح سلطان مسعود غزنوىدر مدح سلطان مسعود غزنوىدر مدح سلطان مسعود غزنوىدر وصف بهار و مدح خواجه علي بن محمدبا رخت اى دلبر عيار ياربه دهقان كديور گفت انگوردر تهنيت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم كثيردر وصف بهار و مدح شهرياردر مدح سلطان مسعود غزنوىدر مدح خواجه احمد عبدالصمد وزير سلطان مسعوددر مدح خواجه ابوالعباسدر مدح سلطان مسعود غزنوىدر مدح سلطان مسعود غزنوىدر مدح اسپهبدنوبهار از خويد و گل آراست گيتى رنگ رنگ