در مدح سلطان مسعود غزنوي - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

ابو النجم احمد بن قوص منوچهری دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح سلطان مسعود غزنوي





  • بر لشكر زمستان نوروز نامدار
    وينك بيامده ست به پنجاه روز پيش
    آرى هر آنگهى كه سپاهى شود به رزم
    اين باغ و راغ ملكت نوروز ماه بود
    جويش پر از صنوبر و كوهش پر از سمن
    نوروز ازين وطن، سفرى كرد چون ملك
    چون ديد ماهيان زمستان كه در سفر
    اندر دويد و مملكت او بغارتيد
    برداشت تاجهاى همه تارك سمن
    بستد عمامه هاى خز از سبز ضيمران
    در باغها نشاند، گروه از پس گروه،
    زين خواجگان پنبه قباى سپيد پر
    باد شمال چون ز زمستان چنين بديد
    نوروز را بگفت كه در خاندان ملك
    بنگاه تو سپاه زمستان بغارتيد
    معشوقگانت را، گل و گلنار و ياسمن
    خنياگرانت، فاخته و عندليب را
    نوروز ماه گفت به جان و سر امير
    گرد آورم سپاهى ديباى سبز پوش از ارغوان كمر كنم، از ضيمران زره
    از ارغوان كمر كنم، از ضيمران زره



  • كرده ست راى تاختن و قصد كارزار
    جشن سده، طلايه ى نوروز و نوبهار
    ز اول به چند روز بيايد طلايه دار
    اين كوه و كوهپايه و اين جوى و جويبار
    راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار
    آرى سفر كنند ملوكان نامدار
    نوروز مه بماند قريب مهى چهار
    با لشكرى گران و سپاهى گزافه كار
    برداشت پنجه هاى همه ساعد چنار
    بشكست حقه هاى زر و در ميوه دار
    در راغها كشيد، قطار از پس قطار،
    زين زنگيان سرخ دهان سياهكار
    اندر تك ايستاد چو جاسوس بيقرار
    از فر و زينت تو كه پيرار بود و پار
    هم گنج شايگانت و هم در شاهوار
    از دست ياره بربود از گوش گوشوار
    بشكست ناى در كف و طنبور دركنار
    كز جان دى برآرم تا چند گه دمار
    زنجير زلف و سرو قد و سلسله عذار از نارون پياده و از ناروان سوار
    از نارون پياده و از ناروان سوار


/ 105