باد نوروزى همى در بوستان سامر شود گل كه شب ساهر شود پژمرده گردد بامداد ابر هزمان پيش روى آسمان بندد نقاب زردگل بيمار گردد، فاخته بيمار پرس آستين نسترن پر بيضه ى عنبر شود مرغ بى بربء به بربط ساختن دانا شود بلبل شيرين زبان بر جوزبن راوى شود كبك رقاصى كند، سرخاب غواصى كند باد همچون دزد گردد هر طرف ديبارباى هر زمان دزد اندر افتد كلبه را غارت كند نوبهاران مفرش صدرنگ پوشد تا مگر اختيار اول سلطان كه از گيهان منش بر هواى خويشتن قاهر شد و بهتر كسى نيست جابر بر كس و بر خويشتن، و آنكس كه او پيش او هم مكرمت هم محمدت حاصل شده ست نفس او پاكيزه است و خلق او پاكيزه تر قدرتش بر خشم سخت خويش مي بينم روان همتش آنست تا غالب شود بر دشمنان اى قوى راى و قوى خاطر، مرا معلوم نيستنعمت بسيار داري، شكر از آن بسيارتر نعمت بسيار داري، شكر از آن بسيارتر
تا به سحرش ديده ى هر گلبنى ناظر شود وين گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود آسمان بر رغم او در بوستان ظاهر شود ياسمين ابدال گردد خردما زائر شود دامن بادام بن پر لل فاخر شود آهو اندر دشت چون معشوقگان شاطر شود زندباف زندخوان بر بيدبن شاعر شود اين بدين معروف گردد، آن بدان شاهر شود بوستان آراسته چون كلبه ى تاجر شود مرغ چون بازاريان بر كار ناصابر شود دوستى از دوستان خواجه ى طاهر شود اختيار ذوالجلال اول و آخر شود او بود كو بر هواى خويشتن قاهر شود بر كسى جابر بود، بر خويشتن جابر شود هادم بخل او بود كو جود را عامر شود نفس تن چون خلق تن طاهر شود طاهر شود مرد بايد، كو به خشم سخت بر قادر شود راست چون بر دشمنان غالب شود غافر شود هيچ كس چون تو، قوى راى و قوى خاطر شودنعمت افزونتر شود آن را كه او شاكر شود نعمت افزونتر شود آن را كه او شاكر شود